نمیدانم ...
شاید مانده ای که فقط این لحظه را ثبت کنی ... تو ، او
و لبخندی ، هم وزن همه ی تلخی هایی که ارزانی ات داشته ایم ...
شاید این را هم ببینی : وصل(کلیک)
نمیدانم ...
شاید مانده ای که فقط این لحظه را ثبت کنی ... تو ، او
و لبخندی ، هم وزن همه ی تلخی هایی که ارزانی ات داشته ایم ...
شاید این را هم ببینی : وصل(کلیک)
قرمز و سفید کنار هم خیلی هم زیبا تر است
اما نمیدانم چرا همیشه روی خاکی ست که دلبری عجیبی میکند ...
بسیجی تعلقاتی ندارد . یک کارت بسیج دارد و بس ، آن هم امضای سند شهادتش است ؛
برترین روشنفکران عصر را یافتم ...
جوانانی بودند که فهمیدند در دیار عشق ، خون باید روی سربند باشد ، نه در رگ !
گاهی فقط باید بنشینی و تیک های حاجاتت را بزنی .
همه میگفتند محال است ... دلخوشم به محالات رضــا
غافل از تمام دنیا و ما یتعلق به ... چه غفلت شیرینی !
من ... حرم ... آقا ...
غم های زمانه ام که بی حد باشد
یا آب و هوای دل من بد باشــــد
در تق تق این قطار حل خواهد شد
وقتی حرکت به سمت مشهد باشد
یاعلی همه ...
باید سلام کرد بر سَرهای سرخ بی کلاه ...
باید سلام کرد بر سینه های سوخته در سنگر ها ...
باید سلام کرد بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شده اند ...
الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عندالحسینی نمیخوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچکس را آنگونه نسوخته باشی ...
آیا وقت آن نرسیده که پیله های مادی را بشکافیم و به سوی او پرواز کنیم ؟
انقلابی لازم است ... انقلابی علیه تمام سالیان گذشته
تمام اعمال
تمام عادات
تمام بی دردی ها
پس بسم الله الرحمن الرحیم ...