تیغ هایمان تاب نیام ندارند ...
تن را شکستیم که تا پایان قلم آورد ها
آنقدر بکشیم تا رستگاری گدای کویمان شود ...
ما بر آن عهد که بستیم ، هستیم .
خدا هم عالمی دارد ها ! یا من یعطی من سئله !
تیغ هایمان تاب نیام ندارند ...
تن را شکستیم که تا پایان قلم آورد ها
آنقدر بکشیم تا رستگاری گدای کویمان شود ...
ما بر آن عهد که بستیم ، هستیم .
خدا هم عالمی دارد ها ! یا من یعطی من سئله !
قدری نبودی ، یتیمی را چشیدیم ... دیگر بی خبر نرو محبوبم
تلخ : قدر هست را گر ندانی ... میشود "بود"
وَجَعَلنا مِن خَیرِ أعوانِهِ وَ أنصارِهِ وَ المُستَشهَدینَ بینَ یَدَیه
یادگار پدر از مبارزه ،
تکه ترکشی ست که با گذشت سال ها همچنان پیشروی می کند
و گوشش به هیچ سازش و مذاکره ای بدهکار نیست ...
خودمانیم ... این روزها یادگاری ها همه بوی سازش و تسلیم میدهند !
نمیدانم ...
شاید مانده ای که فقط این لحظه را ثبت کنی ... تو ، او
و لبخندی ، هم وزن همه ی تلخی هایی که ارزانی ات داشته ایم ...
شاید این را هم ببینی : وصل(کلیک)
قرمز و سفید کنار هم خیلی هم زیبا تر است
اما نمیدانم چرا همیشه روی خاکی ست که دلبری عجیبی میکند ...
بسیجی تعلقاتی ندارد . یک کارت بسیج دارد و بس ، آن هم امضای سند شهادتش است ؛
برترین روشنفکران عصر را یافتم ...
جوانانی بودند که فهمیدند در دیار عشق ، خون باید روی سربند باشد ، نه در رگ !