شاید فقط با تمرکز و خلوت کردن و دوری گزیدن از مردم باشه که بتونیم متوجه بشیم ما درگیر بیماری(شایدم خصوصیت) پنهانی هستیم به اسم ترس از تنهایی.

کوچکترها و بزرگترای کوچیکتر از کوچکترا برداشتشون از این نیم نوشته نهایتا اینه که فلانی میترسه سینگل بمونه یا رل در خور گیرش نیاد!

آدمای پخته تر میگن ترس از نبود حامی و دلگرمی و تکیه‌گاه منظوره. از خانواده بگیر تا دوست غار و همسر.

من اما راضی نمیشم با این شناخت و تعاریف از این معضل.

 

به نظر من اولین حالتی که در روح انسان قابل حسه، ترس از تنهاییه. با دقیق‌تر شدن، فهمیم تنها شدن توی تنوع اتفاقاتی که برامون می‌افته، زجرآورترین چیزیه که میتونه برای یه آدم دنیا دیده رخ بده.

[دارم کاملش میکنم ...]