اللهم انی اعوذ بجلالک الکریم من نفسی الرجیم

یادمه سر قبر حاج محمد تقی بود که نماز خون شدم ... یه نظر و دیگه دل رو بردند ...

اما بهرحال 3-4 سالی بود که خانم ، ما رو بخاطر این که به امام رضا گفته بودم برای شکایت ازش به قم خواهم رفت ، عاق کرده بودن (نعوذ بالله)

اما به دعای دوستان الهی1 و اولیا الله 2 بود که باز هم طلبیدند و عبد قاصر راهی دیار حبیب شد ...

 

دعاگوی دوستان بودیم . حقا و انصافا سالم ترین فضای اجتماعی دینی و فرهنگی کشور از آن قمه و بس !


ساعت 20 کوپه شماره 3

// صدای سوت قطار

نگهبان [با روی باز] رو به جوان : داداش نکنه اومدی خواب صادقه ببینی بعد برگردی ؟!

جوان در حال که با چشم های پف کرده ور میرود : عه رسیدیم ! چه زود 

....

السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه المعصومه

....

ساعت 22/15  صحن حضرت صاحب الزمان 

جوان رو به خادم : اخوی مسجد جمکران کدوم سمتیه ؟

خادم حرم : اینو میگیری میریییی ماشیناش همین کناره . صاااااف میره جلو مسجد

- : نه ! چیزه ، عه خود خود مسجد جمکران کدوم سمتیه ؟!

- : پیاده که نمیخوای بری این موقع شب ؟!!؟

- : درود بر شرفت !

- : ...........

// سایر مکالمات 

....

السلام علیک یا بقیه الله

 

اتفاقات عجیب در این دو روز غیرقابل  وصف بود ...


1- الدعا سلاح المومن ( پیامبر اکبرم )

2- هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک و حقیر نشمار؛ چه بسا آن بنده ای که تو کوچک و حقیر می شماری ولیِّ خدا باشد و تو ندانی  ( امیرالمومنین علی )